سعید الله بداشتی، فعال سیاسی، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:
سید محمد خاتمی، برخلاف توصیهها و پروتکلهای حفاظتی، بیهیاهو اما با ارادهای آگاهانه، در مراسم عزاداری دارالزهراء(س) حضور یافت؛ آنگونه که همیشه بوده: در میان مردم، نه بر فراز آنها.
روز قبل، سرتیم حفاظت ايشان، به بنده گفته بود که «حضور حاجآقا صلاح نیست». اما سید، همچون همیشه، عقلانیت را نه به معنای ترس، که به معنای درک ضرورتِ بودن در کنار مردم تعبیر کرد. او آمده بود تا بگوید هنوز میتوان در میان سوگ و سنگینی تاریخ، به مردم اعتماد کرد و در دل خطر، کنار آنها ایستاد.
سید هادی خامنهای نیز آمد. ساده، بیتکلف، بیتشریفات؛ آنگونه که در تمام این سالها بوده است. بیهیاهو، بیتبختر، بدون تریبون و تیم حفاظتی. گویی نسل خستگیناپذیری از روحانیتِ مردمدار هنوز نفس میکشد.
آقاي خامنه اي، عليرغم توصيه ها حاضر به همراهي تيم حفاظت با خودش نيست.
در میان آن جمع، یک عزادار افغان با صدایی لرزان اما پرشور خود را به سيد محمد خاتمی رساند و گفت: «آقای خاتمی، ما شما را خیلی دوست داریم». خاتمی، با لبخندی مهربان، که بیشتر شبیه تسلای یک پدر بود تا واکنش یک سیاستمدار، پاسخ گفت. نوجوانان، زنان، پیران، همه به پيرامون او آمده بودند تا از عشقی بگویند که نه ساختهی رسانهها، که زادهی زیستِ صادقانه بود. یکی گفت: «شما عشقی»، دیگری دعایش کرد، آن يكي دوران طلايی دولتش را يادآوري كرد، چهارمی عکس گرفت. اما همه در یک چیز مشترک بودند: دلبستگی به انسانی که هیچگاه از مردم جدا نشد، حتی اگر قدرت، وسوسهی جدایی داشت.
این “در میان مردم بودن” شعاری نبود که از دل بیانیهها بیرون آمده باشد. سیرهای بود که خاتمی زیستش کرده. نه همچون آنان که پشت پرده قدرت شعار مردمگرایی سر میدهند، از جيب مردم هم هزينه مي كنند اما در لحظات پرخطر و مهم، از صحنه ناپدید میشوند.
رهبری انقلاب نیز، در لحظات خطیر، همواره کنار مردم ایستادهاند. حضور تاریخی ایشان در نماز جمعه نصر، آنهم روزهایی که سایه تهدید در آسمان تهران سنگینی میکرد و رهبران تلآویو در پناهگاهها خزیده بودند، نشان داد که مفهوم رهبری، هنوز هم با شجاعت و مسئولیت گره خورده است.
البته، در این روزها، غیبت ایشان معنای دیگری داشت. نه از جنس کنارهگیری، که از جنس رعایتِ جایگاهِ فرماندهی کل قوا. در دورانی که هر حرکت میتواند معنای استراتژیک داشته باشد، حضور و غیبت نیز باید تابع عقلانیتِ امنیتی باشد؛ همانچیزی که مردم هم خواهان آنند. ديديم كه حضور ايشان در شب عاشورا در ميانه مراسم چه غوغایِ اجتماعی و رسانه ای پيدا كرد تا خاموش كند زبان بدخواهانِ ايران را…
البته که همین مردم، دلشکستهاند از رفتنِ بیحفاظ برخی فرماندهان، که بیتوجه به دستورالعملها، در تیررس دشمن قرار گرفتند. شهادتشان، گرچه با شکوه بود، اما میتوانست با هوشمندی پیشگیرانه، به تعویق بیفتد. مردم، نگراناند؛ نه برای خود، که برای نمادهای امنیت و اقتدارشان.
در این میان، فریب رسانههای اجارهای و فارسیزبان آنسوی آبها را نباید خورد. مسئله اما آنجاست که رسانه ملی، دیگر ملی نیست. سالهاست که زبان مردم را نمیفهمد، با طبع هنری ملت بیگانه است، و با ذائقهی نسل جدید قهر کرده است.
امید آن است که متوليان و مسؤلان أمر، درد رسانه را بفهمند. صداوسیمای جمهوری اسلامی، اگر میخواهد از گورستان اطمینان خارج شود، باید بازآفرینی شود: در محتوا، در فرم، در رویکرد. باید دوباره “مردمی” شود؛ نه فقط در اخبار، که در هنر، در سینما، در روایت. آشتی ملی، نه با نطق و با عفو، که با شنیدن صدای مردم آغاز میشود. و چه جایی برای شنیدن بهتر از رسانهای که “ملی” باشد.
انتهای پیام