محمدرضا تاجیک، نظریه‌پرداز و استاد دانشگاه، در یادداشتی که در اختیار انصاف نیوز قرار داده است، نوشت:

محمدرضا تاجیک

یک

سیدجواد طباطبایی در کتاب نظریۀ حکومت قانون در ایران، می‌نویسد: از پیش از برآمدن قاجاران، برخی از ناظران بیگانه، در مقایسۀ میان حکومت ایران و اساس دولت‌های ملی در حال تکوین در اروپا، آن را نظامی فاقد اساس توصیف کرده بودند…. و در توضیح این فقدان اساس، می‌افزاید: ارکان سریر سلطنت مکتوم می‌دارند و به عرض نمی‌رسانند و اگر بینوایی هم از یک شعبۀ کار آگاهی پیدا کند، به هر وسیله‌ای متوسل می‌شوند تا او را تمام و قرین انعدام نمایند. … چاکران دولت و بازیافتگان پایۀ سریر سلطنت، بیشتر از آن‌که طالب ترقی دولت شاه باشند، در معنا جالبِ منفعت و جاه‌اند. انتقاد اساسی فراهانی متوجه درباریان و اطرافیان شاه است که برای تامین نفع خصوصی خود شاه را از امکان هر اصلاحی مایوس می‌کنند و به بهانۀ این‌که اصلاحات نظام قواعد کفار است و اجرای آن در اسلام بدعت خواهد بود، کارشکنی پیشه کرده‌اند. در چنین نظام فاقد اساسی، آزار مردم، همواره فرعی از قواعد حکمت خوانده می‌شود، و کس را از هجرت از دین و آیین مردمان خیالی نیست. … بسیاری از اصحاب سیاست، ساده‌نهادهایی هستند که در دست دیگران «کالمیت فی یدی الغسال» هستند. در چنین نظامی، شخص باید بتواند به هر کس و هر گونه وسیله راهی بیابد و از او فایده و تمتع ببرند و از فریسۀ آن‌ها شاید او نیز سد جوعی کند و طعمه‌ای بردارد و بدین وسایط قابل رجوع خدمت بشود و در کارها بیفتد و او را راه بدهند تا وقتی به اقتضای اقبال خودش شخصی بشود و تحصیل این مقام خیلی تعلق و تملق می‌خواهد؛ خیلی بی‌خبری از آیین و ناموس می‌خواهد. (میرزا ابراهیم بدایع‌نگار، «رساله» هما ناطق، مصیبت و یا بلای حکومت، ص 140) …کس که مرد میدان چنین بی‌خبری از آیین و ناموس نباشد، خافل و عاطل و باطل ماند، در حالی‌که مردمی که به حساب نمی‌آیند و یکسره بیگانه از کار و عمل هستند، به سبب اقدام و اقتحام، و از آن‌جا که در طلب حطام دنیا مایۀ دین و جوهر وجود خود را وقع نمی‌گذارند، به مقامات عالی می‌رسند…. مدار خلوت اربابان قدرت و حوزۀ حکومت بر آراء چند نفر اطفال نابالغ غیر مراهق منوط است…. حکومت بر سیرۀ اجحاف و رسوم جاهلیت می‌رود. معالم علوم و دروس است، شوارع آداب مطموس و آیین تربیت نوع مهمل و سررشتۀ امور ملک و ملت غالبا در دست مشتی جوانان جلف و عوانان جافی بوده است، همه خودستای خویشتن‌آرای، یاوه‌گوی گزافه‌جوی، غارتگر آوارگان، خانه‌برانداز بیچارگان، مقناطیس دسترنج بیوه‌زنان، شوخ‌چشمان محیل مالداران بخیل، بدان ثبات که هنوز آحاد ملت و ضعفاء امت بزرگان ملک و اعیان دولت را ظلمه خوانند و اشیاع و اتباع ایشان را به جهالت و ضلالت نسبت کنند و صلحاء امت مناکحت و مواصلت ایشان را در شرع رسول جواز ندهند و از معاملت و مجاملت ایشان بر حذر بوَند و این معنی را معاونت بر اِثم نام گذارند و رُکون به ظالم پندارند. (بدایع‌نگار)…. عادت مستمر در ممالک ایران، بر این جاری شده است که وزیران و صدراعظم‌ها، بر مراد نفس و ایثار هوای خویش، جانب هنرمندان و اهل فضل را فروکذاشته و فرومایگان را برکشیده‌اند. بر این جمله، بر امتداد شهور و ایام و کرور و دهور و اعوام، دولت علیه ایران را از مردم دانشمند و رجال کافی پشتوانی نمانده است…. (بدایع‌نگار)…. کسانی که تجربه‌ای در کارگزاری امور ندارند به مقام دولتی منصوب کرده و زمام امور به دست آنان نهند و کفایت مهم خطیر سیاست و مدیریت از رای و رویت آنان طلبند، و اینان چندان که نسب پست‌تر و حَسَب فرومایه‌تر، و از زیور فضل و کمالات بی‌بهره‌تر، منزلت‌اش افزون‌تر. … این جمع تدبیر معاش و تهیۀ انتعاش قوم را در چنان غلایی هایل و بلایی نازل از پس و پشت نهادند و در یکدیگر افتادند و زبان طعن و دق بر یکدیگر بگشودند، که تدبیر امور به عهدۀ تعویق افتاد و اندک انتظامی که در امور بازمانده بود، از میان رفت و رشتۀ کارها بازگسیخت. … واقعا، به‌تصریح بدایع‌نگار، «بدا به حال مملکتی که ترقی اشخاصش منوط باشد به جهل و حمق یا تجاهل و تحامق یا مسخرگی و لوط‌گری و یا دزدی و خیانت، و کسی نتواند که در آن خاک حرف حق بزند و بر باطل اعتراض کند یا دعوی علم و هنر کند و در صدد دفع و رفع و کذب… اُحدوثه دیگران برآید.» بدیع‌نگار، این «بی‌اسی دولت» در ایران را، امری تاریخی نمی‌داند و می‌نویسد: سلطنت ایران را هم از عهد نخست و روزگار قدیم بر اصلی معین و قاعدتی مبین نهاده‌اند، و هنوز بر سیرۀ اجحاف و رسوم جاهلیت می‌رود. معالم علوم مدروس است، شوارع آداب مطموس و آیین تربیت نوع مهمل و سررشتۀ امور ملک و ملت غالبا در دست مشتی جوانان جلف و عوانان جافی بوده است، همه خودستای خویشتن‌آرای، یاوه‌گوی گزافه‌جوی، شوخ‌چشمان محیل مالداران بخیل، بدان ثبات که هنوز آحاد ملت و ضعفاء امت بزرگان ملک و اعیان دولت را ظلمه خوانند و اشیاع و اتباع ایشان را به جهالت و ضلالت نسبت کنند و صلحاء امت مناکحت و مواصلت ایشان را در شرع رسول جواز ندهند و از معاملت و مجاملت ایشان بر حذر بوند و این معنی معاونت بر الم نام گذارند و رُکون به ظالم پندارند.

دو

طباطبایی، سپس از قول فراهانی می‌آورد: نظم دولت جدید چهار رکن اساسی دارد و تا این «قوایم اربعه» در دولتی جمع نشود، آن دولت برقرار نخواهد ماند. آن چهار رکن عبارت‌اند از نظام مالی، ارتش، تجارت و صناعت و «قرار پولیتیک دولتی». (38) در توضیح این قوایم اربعه، فراهانی نظر شاه را به «کتابچۀ قواعد افغانستان» جلب می‌کند که شیرعلی‌خان یک سال پیش، به دنبال دفع دشمنان و تصرف افغانستان، آن را متروک و منسوخ داشته، آن جایدادها و مواجب‌های گزاف … خوانین افغان … را موقوف کرده، قرار را بر گرفتن مالیات گذارد و پنج کرور مالیات مشخص و مقرر نمود». و سپس می‌افزاید: برای چاکران این دولت هزار مرتبه مردن بهتر از این زندگی است که شیرعلی‌خان افغان در یک سال و نیم صاحب نظم و نظام و قانون بشود، و دولتی که چندین هزار سال است، دولت است، در مدت بیست سال با امنیتی چنین که …. حاصل است، قانون مرتسم نداشته‌اند و قراری برای دخل و خرج و مالیات نگذاشته‌اند.» … در قشون ایران، در فقدان ضابطه‌ای مشخص، تمایزی میان «خادم و کاهل» نبود؛ گاه می‌شد که آشپز و مهتر سرهنگی صاحب نشان می‌شد، اما صاحبان «جلادت و رشادت» محروم می‌ماندند. … استواری شالودۀ دولت از مالیات و قشون ناشی می‌شود و برقراری این‌دو نیز، جز با تامین رفاه رعیت ممکن نیست…. حکومت خلاف رویۀ درست کشورداری عمل می‌کند، چنان‌که هرگاه کسی را به حکومت گماشته و برای او قرار و استصوابی داد، یعنی فعال مایرید و مبسوط‌الید داشتند، اگر بینوایی شکایتی بکند یا عریضه‌ای تقدیم کند، او را مقصر می‌داند و مورد تنبیه قرار می‌دهد…. فراهانی، پولیتیک دولت را انتظام امور، ترقی منافع و مداخل، نظم قشون، تامین رفاه رعیت و طریقۀ وداد و اتحاد با دول همسایه و همجوار می‌داند. او تصریح می‌کند، ترقی و پیشرفت کار هر دولتی منوط به داشتن عهد باطنی مخفی است با دولت پرقوتی تا همسایه و همجوار نتواند به حقوق آن لطمه بزندد و صدمه وارد آورند. هم‌چنان‌که روسیه، به سبب اتحادی که عثمانی با انگلیس داشت، نتوانست بر آن دولت فایق آید. شیرعلی‌خان نیز، با پشتوانۀ دولت انگلیس توانسته است در میان افاغنۀ بی‌تربیت بنای قانون بگذارد، خود را شاه و در مکاتبات اقدس شهریاری بخواند.

سه

غیبت این چهار قوایم اربعه در ایران‌زمین، بر طریق غیبت کبری بوده است. حال و احوال دولت امروز ایران نیز، در فقدان این ارکان بنیادین، کماکان ناخوش است. کماکان، اساس ایران، یا «یاسای ملک و شریعت دولت»، بر آن نهاده شده است که کسی را که چندان دانش و تجربه‌ای در کارگزاری امور ندارد، به مقامی منصوب می‌کنند، زمام امور خطیر، به‌دست مردمان بی‌کفایت می‌نهند. وانگهی، عادت مستمر، در ایران امروز نیز، بر این جاری است که اصحاب تدبیر، بر مواد نفس و ایثار هوای خویش، جانب هنرمندان و اهل فضل را فروگذاشته و فرومایگان را برمی‌کشند. بر این جمله، بر امتداد شهور و ایام و کرور دهور و اعوام، دولت علیه ایران را از مردم دانشمند و رجال کافی پشتوانی نمی‌ماند، و کس را یک رگ هوشیار نیست که قوام ملک و نظام مملکت بی‌موافقت و معاونت آراء کامله و عقول فاضله صورت نمی‌بندد و آرامش بلاد و آسایش عباد بیرون از مشایعت و متابعت رجال کافی و مردم کارگذار امکان نمی‌پذبرد. تردیدی نیست که امروز نیز، همچون دیروز، راه برون‌شد از این «بی‌اساسی»، همان قوایم اربعۀ بدیع‌نگار است. حال و حالت ناخوش دولت و مملکت و رعیت، امروز بر کسی پوشیده نیست، و اگر بر همین مایه مباینت کند و به ره مناقشت و منافست رود، امید فلاح و صلاح از آن نتوان داشت، و سرکنگبین توصیه‌ها و پندها و اندرزها صرفا بر صفرای بی‌تدبیری‌ها خواهند افزود.

انتهای پیام



نیازمندی های اصفهان

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *